گفت وگوی منوچهر آتشی با شیرکو بی کس امپراطور شهر جهان پرواز در فضای شعر

اگر تو یا کسی دیگر و در هر کجای دنیا بپرسد که هستی؟

شیرکو جواب می دهد: کسی که برای شعر خلق شده، برای آنکه با شعر زندگی کند، عاشق شعر باشد یا شعر بگوید. من عاشق کلمه ام و زیر سقف شعر به دنیا آمده ام. به دنبال زیبایی ها می گردم و می خواهم صدایشان باشم. پناهنده زبان. تا پرنده یی شوم و در فضای شعر پرواز کنم و اگر قبول کنند می گویم من بارانی هستم که می خواهم برای همیشه در کشور شعر ببارم. به همین دلیل سفر را دوست دارم. مسافری که در کوچ خود شعر را با خود می گرداند.

حال و روز همراهان و فضای ادبی و هنری ایران و کردستان را می پرسد. از (سه رده م) (ئاینده) و (شعرستان)1 می گوید و دیگر پروژه هایی که در حال انجام است. خشنودی را از کلامش حس می کنم که می توانند در میهن به عشق خود بنویسند و به آزادی به چاپ رسانند و کار و کار و کار که آرزوی همیشگی شان بوده. دعوت ساعت 12 کارنامه را به یاد می آوریم و زود رفتن را به ماندن ترجیح می دهیم که هوس قدم زدن کرده ایم. از خستگی دویدن برای گرفتن ویزا می گوید و سفرهایش. در این سفرها سرنوشت شعر چه می شود؟

 

شیرکو: بی گمان سفر خود شعری است. سفر آمیختگی ها، تعلقات و تجربیات تازه به همراه دارد که مایه های شعر را می پروراند. مگر شعر خود تلاشی برای کشف جهان پیرامون و پیدا کردن گمشده ها نیست؟ سفر فضای شعر را مملو از خود بودن وتنهایی می کند. شاعر بدون سفر به مانند پنجره یی بسته است. من جدای از سفرهایم به اروپا و دیگر کشورها در کردستان نیز در سفرم و همیشه می خواهم شعر را نیز با خود داشته باشم تا بشناسد و بشناسدش تا به پرواز در آید.

چنان با شعر آمیخته که هنگامی که صحبت می کند نیز فکر می کنم برایم شعر می خواند، پر احساس، موزون، سیال و به یاد می آوردم که در برابر قله استوار کلمات و زبان قرار گرفته ام. با شتاب راه می رود و کیف چرمی سیاهش را تکان می دهد. فاصله مقصد را می پرسد. با بردن اسم شخصیتی سر از دل نگرانی هایش در می آورم. نگران دخالت هایی که به قول او هوس کرده اند تا در عروسی برادرکشی برقصند. چنان شاکی است که انگار خوابش را آشفته کرده اند.

 

شیرکو: عشق به میهن از آن چیزهایی است که از دوران کودکی و آغاز شعر سرودن همواره با من بوده است. من با این عشق زیسته ام؛ شاعری نیستم که تنها برای خود شعر بگویم. من در سرزمین محاق ها و انفال ها2 زندگی می کنم پس باید رفیق شفیق همه زیبایی ها و مسائل انسانی باشم و این چه در زمان مقاومت و چه در زمان حال فرق نمی کند. چند سال پیش در کردستان آزاد (عراق) به خاطر توقیف یک روزنامه از وزارت فرهنگ استعفا دادم، زیرا قبل از هر چیز من یک شاعرم. زندگی و تفکر من چنین بوده: آزادی، غم خاک، طبیعت. این سه، دنیای شعر مرا خلق کرده اند. حتی وقتی که به طبیعت فکر می کنم می خواهم از زبان او برای آزادی ترانه یی بگویم از زبان برگی، گنجشکی، بارانی. این سرنوشت شعر من است. اگر به شعرهای آغازین من توجه کنی می بینی که همیشه سمبل هایی هم چون دکتر فواد، سنگ قهرمان 3 و ... بوده اند. هنگامی که از رمزی همچون اسطوره یی سخن می گویم تنها نمادینه بودن آنها مرا می کشاند وگرنه هرگز تعلقات ایدئولوژی و خارجی در کار نبوده است. در آغاز شکل گیری دوباره مقاومت جمعی از جوان ها آنگاه که دیگر چراغی در کردستان روشن نبود جنبشی به راه انداختند که من آنها را به اسم سازمانی نمی شناختم بلکه حماسه آنها در شعر من رنگ یافت زیرا من آنها را همچون فرهادهای انقلابی، سیامندهای معاصر و اسطوره هایی که برای آزادی جان می دهند می دیدم. حقوق ملی و دموکراسی دغدغه های فکری من اند، شاعر می تواند دارای افکار سیاسی باشد اما نباید در قفس هیچ ایدئولوژی ای بماند.

فجایع نان بر ما هجوم می آورند که باید ایستاد و مقاومت کرد. آنگاه فرصتی برای آراستن شعر نیست و به فانتزی نمی اندیشی مثل آنکه هرچه دم دستت باشد با آن مقاومت می کنی: سنگی، چوبی، شعری.

بسیار در این موقعیت ها قرار گرفته ایم آن مانی که باید در برابر مرگ به صدا درآیی در برابر کشتن، استثمار خاک، به تاراج بردن آزادی. من نمی توانم در چنین فضای اسیری زندگی کنم و خاموش بمانم، به خاطر آنکه نگویند این شعر سیاسی است. شعر، شعر است. ما باید بین شعر مقاومت و بیان مظلومیت با شعرهای سیاسی و مزدور تفاوت بگذاریم. بسیاری از اشعار مقاومت به زیباترین و به یادماندنی ترین اشعار جهانی تبدیل شده اند. خیلی وقت ها ضرورت ها شعر را به میدان می کشانند. مهم این است که آن ضرورت شعر شده باشد.

 

هیوا: از مهتابی سروده به سوی شعرهای کوتاه و سرانجام شعر رمان و قصیده های بلند همچون دره پروانه ها و صلیب، مار و تقویم یک شاعر، دوباره نگاهی به فرم دغدغه های دیگر شیوه روایت و زاویه دید در بو نامه همچنین تلاش های تازه شعری و زبانی در سایه و اکنون شعر گفتارهای بیوگرافیک در مردی از درخت سیبغ با این همه تجربه، آیا در ایستگاهی توقف می کنید؟

 

شیرکو: «مهتابی سروده» اولین دیوان شعر من است که برمی گردد به فضایی که تازه می خواستم وارد دنیای شعر شوم. فکر می کنم از دیوان سوم یعنی «عطش مرا آتش فرو می نشاند» و مجموعه یی قصیده کوتاه همچون دو سرود کوهی و کوچ که در سال 1975 چاپ شده اند به دنیای شعر خود نزدیک تر شدم. برای اولین بار چندصدایی بودن را در شعر تجربه کردم. به عنوان یک شعر درام که در آن تنها صدای متکلم شاعر شنیده نشود. همچنین اسطوره ها و داستان های سمبلیک کردی را با ساختاری نو و بیانی نو وارد شعرهایم کردم که این آغاز راهی بود برای رسیدن به «شعر رمان»، «شعر رمان» ژانری بود تازه برای گفتنی های زمان خود، با ابعاد گوناگون، سیال، روایت و گفت وگو و این لازمه شرایط خاص زمانی و مکانی من بود با خودآگاهی اجتماعی، سیاسی، فلسفی و رویاهای شاعرانه. شاعر باید شاعر زمان خود باشد و هر زمانی شعر خود را با زبان و ژانری خاص بطلبد. عصر حاضر دیوان میان هنرها را کوتاه تر کرده است؛ به همین دلیل همیشه سعی داشته ام که در شعر از زاویه دید و تکنیک های رمان، سینما و تئاتر استفاده کنم تا میدانی وسیع تر برای مانور دادن شعر خلق شود. آنگاه که دیگر مخاطب توانایی و حس زبان مجازی و استعاری را ندارد که این خود معلول دگرگونی های اجتماعی، فلسفی و زیباشناسانه است باید زبانی نو، فرمی نو و سرانجام نگاهی تازه وجود داشته باشد. من چنان به دنبال تصویر و ایماژ رفتم که شعر برای من تصویرپردازی با کلمه بود، به همراه مونتاژی در خور و شایسته سعی کرده ام چنان خواننده را میان تصاویر محصور کنم که خود در فکر رهایی یا به بیانی دیگر، تاویل باشد. تصویر، تفکر درونی و ذهنی خواننده را به کار می گیرد تا حضور مولف کمتر احساس شود و تاویل به بیرون از مرزهای شعر کشانده شود. من می گویم شعر یعنی تصویر و تصویر یعنی شعر. تصاویر به صورت آبشارهای پی درپی ذهن خواننده را مملو از فضای شعر می کند تا درک شعر به نوعی با سیستم سمعی بصری همراه باشد. خانه باران را به چاپ سپرده ام که باز تجربه تازه یی است و حال مشغول کار کردن روی رنگ ها هستم؛ یعنی اگر در بونامه از راه بو به جست وجو و بیان می پرداختم حالا می خواهم از راه رنگ ها به درون خود سفری داشته باشم؛ یعنی تجربه یی رنگین. هر روز دنیای تازه یی است با رویاهای تازه و من در فکر شعری تازه. فکر نو و رویای نو، فرم تازه را می طلبد؛ یعنی می خواهم بگویم که تجاوز فکر، تجاوز فرم را به همراه دارد.

 

به کارنامه رسیده ایم. منوچهر آتشی عصایی به دست دارد و دیگران که همه در انتظار دیدارش بودند. با دیدن عصای آتشی سلامتی اش را سوال می کند و من از آتشی و این سلسله ادامه یافت از همان احوالپرسی ها و ابراز خشنودی، در اتاق کوچکی به وسعت و بزرگی زیبایی های گفتار، احساس، نوستالژی و دیالوگ دو شاعر همنسل دو مردم کرد و فارس. به همراه دیگران به دور میزی می نشینیم و من باید ترجمه می کردم.

 

تعداد      60 اسلاید  وفایل پاورپوینت در حالت به صورت فشرده در قالب  winzipقابل دانلود می باشد.

فایل پاورپوینت است با برنامه آفیس باز می شود

آتشی: من که شعرهای شما را می خواندم، البته تعداد کمی از آنها را، در شعرهای شما در همان حال که به زیبایی ها، به جلوه های بکر شاعرانه برخوردم، به طراوت هایی که ما اسم شان را مدرن و حتی فرامدرن می توانیم بگذاریم چطور شما این آمیزه زیبا را با توجه به تجربیات زندگی سخت و دشوار سرشار از مبارزه به وجود آورده اید که آدم واقعا احساس می کند یک شعر خوب جهانی را می خواند. انگار که شعر پل الوار را می خواند یا شعرهایی که ما بعد از دوران کودتا مثلا می خواندیم. می خواهم بدانم با این دشواری و سختی ها چگونه به این شعرها رسیده اید؛ آیا تاثیری از جایی گرفته اید یا نتیجه تعمق های شاعرانه خودتان است یا چیز دیگری که در ادبیات مردم کرد وجود داد و مایه این شعرهای زیبای شما شده اند. شیرکو: نمی توانم اسم آن را تاثیر بگذارم، بلکه عنوان تجربیات شخصی تا حدی نزدیک تر است. آنچه را که من دیده و زیسته ام بی سبب نیستند. مطالعاتم در مورد شعر و تامل در فرم، مخصوصا در شعرهای کوتاهم با دغدغه های پیدا کردن فضای شعر خود و با وجود فولکلور غنی و مهار نشده کردستان و لزوم پیدا کردن زبانی تازه به همه داده های روند توسعه فرمی و شکل آن و نیز جریان معاصر شعری کردی که بر اساس محورهایی خاص حرکت می کرد و سرانجام با انتشار و اعلام چند بیانیه و مانیفست های شعری همچون کفری و روانگه سرشت خود را رقم زد. یک نوع حرکت پویا به وجود آمد که من نیز عضوی از این جریان بودم که نگاه های تازه و ژانرهای شعری را جست وجو می کردند، من همیشه سعی می کردم که موضوع را چنان پرداخت کنم که مجبور به تکرار خود نباشم. آتشی: مردم کرد الان به طور پراکنده در چندین کشور زندگی می کنند که درآمیخته با فرهنگ های ایرانی ترکی و عربی هستند. می خواستم بدانم آیا این پراکندگی در میان چندین کشور تاثیری روی وحدتی که هر فرهنگی باید داشته باشد، گذاشته است یا نه. اگر گذاشته به چه صورتی بوده و اگر نگذاشته به چه دلیل است؟ شیرکو: وقتی از فرهنگ صحبت می کنیم باید تقسیمات کردستان را نیز در نظر گفت. این تقسیم به جز یک تقسیم جغرافیایی تا اندازه یی یک نوع تقسیم فرهنگی را نیز به وجود آورده که متاثر از فرهنگ های عربی، فارسی و ترکی است. این قضیه بدون شک در طول زمان به وحدت فرهنگی ما ضربه زده است. اما هرگز نتوانسته که حس ملی و وحدت فرهنگی ما را زیر سوال ببرد. یعنی شعور ملی و فرهنگی ما را کنار بگذارد. به رغم این تاثیرات این مساله باعث به وجود آمدن نوعی روشنفکری پویا با ذخیره های مطالعاتی و چندنگاهی شده است. مثلا شاعر کردی در ایران اگر به فرهنگ کردی وفادار بوده و تاثیرات مفیدی را از فرهنگ فارسی گرفته باشد آن تاثیر او را بهره مند کرده و باعث نوعی دیالوگ یا شعر همپای کرد خود در ترکیه و عراق شده است که او نیز تاثیراتی را از همسایه خود گرفته است. البته باید بگوییم چگونگی و شدت و نوع تاثیرات به نسبت مکان و زمان ها فرق می کند. آتشی: ملت ایران نیز تاریخ گسسته یی دارد. تاریخی که با حمله اسکندر که جانشینانش زمانی طولانی بر ما حکومت کردند و بعد اعراب و مغول ها و بعد همان پراکندگی داخلی که بعد از وحدت دوران ساسانی داشتیم که تا اوایل این قرن هم گرفتارش بوده ایم ولی ما در این فاصله در برابر بحران هایی که به وجود آمد توانستیم ادبیاتی خلق کنیم که من اسم آن را ادبیات بازتابی گذاشته ام یعنی اگر ما در برابر عرب قرار گرفته ایم از نظر شمشیر و زور مغلوب شان بودیم ولی از نظر زبان ما توانستیم آن جنبه بازتابی را به وجود بیاوریم که حتی برای آنها دستور زبان بنویسیم، این جنبه بازتابی قطعا باید در فرهنگ کردی هم وجود داشته باشد یعنی بتواند از فرهنگ ایرانی یا عربی بگیرد و در فرهنگ خود منعکس کند، چون من جنبه هایی از این ویژگی بازتابی را در شعرهای شما می بینم و اینکه هرگز شیرکو نخواسته که به ملتی دیگر پرخاش کند خود نوعی نشان از این فرهنگ است.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

لوکس فایل من ، بهشت من دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید