.
چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
هنگامی که دختر گژدهم (گردآفرید) آگاه شد که سالار گروهشان (هجیر) اسیر شده است
معنی کلمات: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر
آرایه های ادبی: گشت کم: کنایه از «در بند افتادن»
2.
زنی بود بر سان گُردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
زنی مانند پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگ آوری سرشناس.
معنی کلمات: بر سان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس
آرایه های ادبی: زنی بود بر سان گردی سوار: تشبیه / واج آرایی: «ر»
3.
کجا نام او بود گردآفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید
که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.
معنی کلمات: کجا: که / ناورید: نیاورده است / مرجع او: زن در بیت قبل
آرایه های ادبی: شخصیت بخشی به زمانه و روزگار / ناورید: کنایه از «نزاد»
تعداد 50اسلاید
وفایل پاورپوینت در حالت به صورت فشرده در
قالب winzipقابل دانلود می باشد.
فایل پاورپوینت است با برنامه آفیس باز می شود
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد
چون غبار (سریع) به پیش سپاه آمد و مانند رعد خروشان، فریاد زد.
معنی کلمات: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله کرد: نعره زد، ناله کرد / ویله: صدا، آواز، ناله / یکی ویله: ویله ای
آرایه های ادبی: خروشان: فریاد زنان، جانبخشی / واژه آرایی: چو / گرد، کرد: جناس ناهمسان اختلافی
8.
که گُردان کدامند و جنگ آوران
دلیران و کارآزموده سران
پرسید که پهلوانان و جنگجویانِ شما کجا هستند؟ و دلیرمردان و افرادِ باتجربه ی شما چه کسانی هستند؟
معنی کلمات: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگ آور: جنگجو /
آرایه های ادبی: کارآزموده: کنایه از «باتجربه» / سران: روسا / واج آرایی «ن»، «ا»
9.
چو سهرابِ شیراوژن او را بدید
بخندید و لب را به دندان گزید
هنگامی که سهرابِ شیرافکن، گردآفرید را دید، خندید و لبانش را به خاطرِ خشم و عصبانیت (یا تعجب)، گاز گرفت.
معنی کلمات: چو: چون، هنگامی که / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن
آرایه های ادبی: شیراوژن: کنایه از «دلاور» / لب به دندان گزید: کنابه از «شگفت زده شدن یا عصبانی شدن» / لب، دندان: تناسب / واج آرایی: «د»