او با بوی زننده ی مرگ آشنا بود. و به عنوان عضوی از کلاب بنگ-بنگ، گروهی چهارنفره از عکاسان شجاعی که دوران آپارتاید آفریقای جنوبی را مستند کرده بودند، بیشتر از سهم خود شاهد غم و دلشکستگی بود.
کوین کارتر در سال 1993 به سودان می رود تا قحطی آنجا را به تصویر بکشد. پس از یک روز عکاسی خسته کننده در روستای آیُد، به میان بیشه زاری می رود. در آنجا صدای هق هقی را می شنود که از سمت یک کودک می آید، کودکی لاغر و نحیف. او در میانه راه به سمت یک مرکز تغذیه از پا افتاده است.
وقتی کارتر مشغول عکاسی از او شد، یک کرکس لاشخور فربه در نزدیکی کودک به زمین نشست. بنا بر گزارش ها به کارتر توصیه شده بود که به علت بیماری به قربانیان دست نزند. بنابراین، او به جای کمک مستقیم به کودک حدود بیست دقیقه منتظر ماند به این امید که آن پرنده بال هایش را باز کند و از آنجا برود.
اما پرنده نرفت. کارتر کرکس را ترساند و دید که کودک برخاسته و به سمت
مرکز راهش را ادامه می دهد. کارتر سیگاری روشن می کند و شروع می کند با خدا
حرف زدن و گریستن.
تعداد 20 اسلایدفایل پاورپوینت در حالت به صورت فشرده در قالب winzipقابل دانلود می باشد.